اولین سینما رفتن دخملم تو سه ماهگی
عشق مامان تو هفته یک تعطیلی یک روزه داشتیم با بابا جون تصمصم گرفتیم سه نفری خوش بگذرونیم تا ظهر هر سه مون حسابی خوابیدیم بعد پا شدیم صبحانه و یکم خونه داری و نهار پختن و خلاصه حسابی برای خودمون مشغول بودیم و شیفتی هم با دخمل نازم بازی میکردیم چون شما دوست نداری رو تختت تنها باشی و همش دوست داری باهات بازی کنیم چند تا کلمه کوتاه مثل آقا آقو مام خلاصه خیلی خوشحالیم که تو اومدی پیشمون مامان جون عصر روز تعطیل لباس خوشگل تنت کردیم رفتیم از دفتر کالسکه شما رو برداشتیم و با هم رفتیم بازار خیلی خوش گذشت اصلا اذیت نکردی چون همش خواب بودی دو شب بعدش شب جمعه بود باز شما رو برداشتیم رفتیم حرم اونجا یکم شیطونی کردی ولی بازم خوش گذشت شب بعدش یعنی جمعه شب همون هفته سه تایی رفتیم سینما اونجا هم خیلی دختر خوبی بودی فیلم شروع شد تو بغلم گرفتی خوابیدی تا پایان فیلم فیلم محمد رسول الله بود خیلی بهم چسبید خیلی خوشحالم که هستی