کودک من دنیای من

اولین مهمان از طرف بابائی

1394/5/6 19:39
نویسنده : پریسا
248 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگم دیشب سر کار بودم عمو جونت با زن عمو و بچه ها شون اومدن سر کار مامانی دیدن من میخاستن حال منو بپرسن و زودی راه بیوفتن برن شهرستان ولی من و بابائی نذاشتیم برا شب نگهشون داشتیم رفتیم خونه و سریع با زن عمو ترتیب شام رو دادیم و بعدشم میوه و  کلی هم خوش و بش و حرف زدیم و خوش گذروندیم بعد بابائی با ذوق به همه گفت پاشین بریم اتاق دخترم رو نشونتون بدم حالا خوبه قبلش هماهنگ کرده بودیم که تا وقت زایمان اتاق دخترم رو به کسی نشون ندیم ولی خوب بابائی هست دیگه خلاصه همه با هم رفتیم تو اتاق طبق معمول بچه ها کلی ذوق کردن و برادر شوهرم حسابی از مامانم تشکر کرد و گفت خیلی زحمت کشیدن و جاری مهربونم هم خیلی از سلیقمون تعریف کرد و در همه کشوها رو باز کرد و داخل کمدها رو نگاه کرد و گفت همه چی عالیه  ضمنا پسر عمو جونت هم هی میگفت پس دختر عمو من کجاست که هر وقت میایم مشهد نمیبینمش منم گفتم هنوز از فروشگاه نخریدیمش ولی تا تو بری مدرسه میریم میخریمش گیر داده بود نه الان بریم بخریمش من دوست دارم زود ببینمش خلاصه اونجا هم خیلی خوش گذشت عزیزکم بیصبرانه منتظر اومدنت هستیم

جونم دوست دارم مامان جون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)