کودک من دنیای من

دو ماهگی دخترم

1394/9/10 10:25
نویسنده : پریسا
397 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگم دیروز برای هر دومون روز سختی بود صبحش شما رو بردم مرکز بهداشت نزدیک خونمون و واکسن دو ماهگیت رو برات زدن خیلی درد داشت شما دختر مهربون گریه کردی و وقتی اومدی بغل مامان کمی آروم شدی بعد با همون حالت با مامان اومدی دفتر و تا ظهر با هم موندیم رفتم از داروخانه کنار دفتر برات قطره استامینوفن گرفتم و دادم بهت یکم دردت کمتر شد و تا ظهر راحت خوابیدی ظهر هم رسیدیم خونه برات با آب گرم کمی ماساژ دادم و بلافاصله قنداقت کردم  خیلی آروم و راحت تا عصر خوابیدی و تو خواب بهت شیر میدادم و شما هم بدون اعتراض میخوردی شب تا صبح نخوابیدم همش نگران بودم نکنه تب کنی ولی خدا رو شکر تب نکردی و تا صبح هم خوابیدی و اصلا بیقراری نکردی روز اول قطره رو هر 4 ساعت بهت دادم ولی روز دوم که دیدم داری با پات بازی میکنی فهمیدم زیاد درد نداری و قطه رو هر هشت ساعت بهت دادم دیشب هم وقتی خواب بودی هی چک میکردم که تب نکنی ولی خدا رو شکر که به خیر گذشت ولی دیشب برای اولین بار تو خواب غلط زدی مثل لاکپشتی که بر میگرده غلط میزنی و دیگه نمیتونی به حالت اول برگردی فقط بی صدا دست و پات رو تکون میدادی و من نجاتت میدادم ضمن اینکه خیلی به خاطر این کارت ذوق میکردم ولی باور کن خیلی خنده دار میشدی مامانی خدا رو هزار مرتبه شکر که اولین واکسنت زیاد اذیتت نکرد و تونستیم با همدیگه این مورد رو پشت سر بزاریم دختر قشنگم اتاقت رو خیلی دوست داری حتی وقتی میخام از اتاقت ببرمت بیرون اعتراض میکنی وقتی که عروسکهای سقفت رو با دست تکون میدم یک ذوق با مزه ای میکنی و تند تند میخای همشون رو نگاه کنی آهنگای موزیکال عروسکهاتم خیلی دوست داری وقتی موزیک تموم میشه اعتراض میکنی که دوباره برات بزارمش چند روزی هست که خیلی جدی به من و بابا جون میخندی وقتی باهات حرف میزنیم یا برات شعر میخونیم یا بازی میکنیم خیلی هیجان میکنی تند تند نفس میکشی و ذوق میکنی و میخندی و ما با خوشحالی تو کلی لذت میبریم هفته پیش از بیمارستان سینا زنگ زدن و گفتن که فیلم تولد شما اماده هست و من یکروز با شما رفتیم بیمارستان و فیلم رو تحویل گرفتیم دل تو دلم نبود زودتر لحظه تولد پرنسس نازم رو ببینم رسیدیم دفتر فورا گذاشتم که ببینمش و کلی اشک ریختم اون فیلم رو برای خودت یادگاری نگه میدارم دختر کوچولوی من فکر کنم این قشنگترین کاری بود که انجام دادیم خیلی خوشحالم که از بیمارستان خاستیم ازت فیلمبرداری کنن و خیلی از بابات تشکر میکنم که این کار رو برامون انجام داد و قشنگترین خاطره زندگیمون رو برامون ثبت کرد تانیا جونم فردا اربعین هست و من و بابائی و شما امروز عصر با هم میریم گناباد خونه مادرجون چون فردا پدر بزرگ بابائی دیگ شوله داره ما هم میخایم بریم سر دیگ باشیم  حتما اونجا ازت عکس میگیرم و برای دختر نازم میزارم از تک تک لحظه های زندگیت عکس گرفتیم دلم میخاد بدونی خیلی برامون عزیزی فرشته کوچولوی من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)