کودک من دنیای من

اولین مهمانها

عشق مامان دیروز عصر با خیال راحت وسط حال خوابیده بودم که دیدم در خونه در میزنن منم گیج و منگ پاشدم درو باز کردم دیدم خاله مهین و بچه هاش با متین اومدن خونمون دخترا مثل برق پریدن تو اتاق شما و بلاخره اولین نفرهایی بودن که اتاق ناز دخترم رو دیدن کلی عکس و فیلم هم گرفتن و کلی ذوق کردن منم حسابی کیف میکردم ...
9 تير 1394

لوازم اتاق دخترم

عزیزم یک مقدار لوازم برات گرفتیم چیدیم تو اتاقت میخام عکس بعضیهاشون رو برات بزارم خودم که خیلی دوست دارم امیدوارم شما هم دوست داشته باشی اولین مورد که خیلی دوست دارم گهواره برقیت هست خودش در سه حالت تکون میده و 5 تا موسیقی طبیعی داره مثل صدای پرنده ،صدای باد ،صدای بارون ،صدای جیرجیرک، صدای آب حدود 25 تا هم موسیقی کلاسیک داره آهنگای آروم و شاد فکر کنم هر چی با سلیقه شما جور در بیاد داره صدای آهنگاش هم کم و زیاد میشن ساعت تنظیم خاموش هم داره خلاصه من که عاشقشم امیدوارم کوچولوی نازم هم خوشش بیاد با اجازت الان عروسکت رو توش گذاشتم بعدن عروسک خودم رو توش میزارم  دیگه یک مینی واش برای لباسهای دخترکم  با وجود اینکه خودم لباسشوئ...
8 تير 1394

تزئین سقف اتاق دخترم

عصر جمعه هم بابائی شروع کرد به تزئین اتاق دخترش باورت نمیشه با چه ذوق و عشقی اینکارو انجام میداد کارش که تموم شد رفت برای خودت و برای اتاقت که خیلی خوشگل شده بود اسپند دود کرد بعدم به شما گفت همه چی آماده هست زودتر بیا که دلممون برای اومدن خودت دیگه یکذره شده   ...
8 تير 1394

اولین حرکت دخترکم

دختر نازم خیلی خوشحالم کنار بابائی دراز کشیده بودم و بابائی دستش رو گذاشته بود رو شکمم که یک دفعه شما با یک حرکت قوی اولین بار حضور خودت رو به بابات نشون دادی و هردومون رو خیلی خوشحال کردی بابایئ هم صبح روز بعد از خواب پا شد رفت بازار برای دختر قشنگش جایزه خرید یک عروسک خوشگل بزرگ با یک خرس خوشگل ...
8 تير 1394

سرویس چوب دخترم رسید

دختر قشنگم بلاخره بعد از چند رو ز انتظار سرویس چوبت رسید من اومدم سر کار بابائی موند خونه تا تحویل بگیره میگفت اوردن تو خونه برات نصبش کردن و دستگیره ها رو وصل کردن شب مهمون داشتیم در اتاق رو قفل کردیم که هنوز که خونه بهم ریخته هست کسی نبینه خلاصه دل تو دلم نبود کی ببینم خیلی خوشگل شده بود بابائی هم همه قسمتها ی کمدات رو برات گردگیری کرده بود و شیشه ها رو پاک کرده بود یکم خورده ریزه که با هزار عشق و علاقه به شما گلم برات خریده بودیم تو کدات چیدیم بقیشم با مامانی و خاله ها برات پر میکنیم گلکم ...
23 خرداد 1394

ویزیت خانم دکتر تو 21هفتگی

عزیز دلم دیشب با بابائی رفتیم مطب خانم دکتر مهربونت یکم باهام حرف زد بعد گفت رو تخت دراز بکش ببینم حال نی نی چطوره بعد بابائی هم اومد جلو  البته هر وقت میرم پیش خانم دکتر بابائی هم میاد میگه میخام دختر نازم رو ببینم   خانم دکتر به بابائی گفت میبینی دخترتون داره لگد میزنه بابائی هم خندید گفت بله داره با جفت پاهاش لگد میزنه بعد هر سه مون خندیدیم خیلی خوشحالم عزیز دلم که حالت خوبه خدا رو شکر کردم  و برای اومدنت ثانیه شماره میکنم گلم ...
19 خرداد 1394

اولین خیاطی برای دختر قشنگم

  عزیز دلم این شلوارهای تو خونه رو مادرجونت برات زحمت کشیدن دوختن خیلی خوشگل شدن اونها هم خیلی منتظر اومدنت هستن گلم   اینا چند تا شلوار تو خونه ای اینم یک تشک و بالش برای تو خونه چیدمشون تو کشو کمدت دخمل مامان ...
6 خرداد 1394

خرید سرویس چوب دخترم

دختر قشنگم مامانی جون گفتن خرید سرویس چوب با سلیقه خودتون باشه گفتن هر چی دوست دارین بگیرین من حساب میکنم  ولی فکر کنم خرید سرویس چوبت یکی از سخترین خریدهای زندگیم بود مخصوصا که بابایی هم خیلی حساسیت نشون میداد و هر سرویسی رو یک جوری ایراد میگرفت فقط سه شب تمام تو شاندیز میگشتیم از حق نگذریم خیلی سرویسای متنوعی داشتن یک شب هم رفتیم طرقبه که زیاد چشمگیر نبود مغازه های توی شهرم هر کدوم سرویس چوب داشتن رو گشت زدیم تا بلاخره از همون شاندیز یک سرویس خوشگل برا دختر قشنگم سفارش دادیم قرار شد 20 الی 25 روز دیگه برامون بیارن سرویسی که انتخاب کردیم کار مشهد نبود و تهران تولید میشد برا همین یکم زمان میبره گلم وقتی بیاد عکساش رو برات میزارم من و با...
6 خرداد 1394

دختر قشنگم

امروز دقیقا شدی 20هفته آزمایشهای غربالگری مرحله اول و مرحله دوم رو انجام دادم و شکر خدا که همه چی خوب بوده و نه شما و نه خودم هیچ کدوم مشکلی نداشتیم چند روزی هست که دارم تکونهای نازت رو حس میکنم وای خدا چقدر قشنگه حس مادر شدن حس اینکه میدونی یک موجود شگفت انگیز که ثمره عشق خودت و همسرت هست داره تو وجودت رشد میکنه و خیلی زود میخاد بیاد تو زندگیمون دختر قشنگم بابایی اسم نیلا رو برات پیشنهاد داده منم از آهنگش خوشم اومد فعلا داریم نیلا جون صدات میکنیم البته بابایی که باهات حرف میزنه بهت عسل بابا جیگر بابا طلا بابا خلاصه تا دلت بخاد شما رو دوست داره و برات لاو میفرستههی میاد دستش رو میزاره رو شکمم دلش میخاد زودی تکونهات رو حس کنه ولی شما هنوز ...
5 خرداد 1394

خاطرات قبل از اومدنت

عزیز دل مامانی میخام از قبل از اومدن تو برات بنویسم بزار از قبل تر شروع کنیم من و بابائی 15/7/91 باهم ازدواج کردیم و از همون اول دلمون نی نی میخاست دوست داشتیم خیلی زود تو خونمون صدای ناز تو رو بشنویم و با همدیگه شاهد بزرگ شدنت باشیم خیلی زود تصمیم گرفتیم ولی خوب قسمت نبود زودی بیای پیشمون و برای آوردنت خیلی تلاش کردیم خیلی اینقدر تلاش کردیم و اینقدر دعا کردیم تا خدای مهربون بلاخره تو کوچولو ناز رو به ما هدیه داد خدایا خیلی ممنون ازت بخاطر این هدیه زیبا و دوست داشتنیت ممنونیم خداوندا همینجور که زندگی ما رو با دادن این هدیه قشنگ زیبا کردی لطفا به همه دوستای گلمون هم که انتظار فرزند دارن هم خیلی زود فرزندای سالم و صالح عطا کن من تو اون مدت خیل...
5 خرداد 1394